پارت پنجاه و نهم

زمان ارسال : ۵۲ روز پیش

زمان تخمینی مطالعه : کمتر از 4 دقیقه

این بار من گیج بودم. با کمی حرص گفتم:
-صبر کن پندار! تخت گاز داری کجا می‌ری. من به کوهیار زنگ زدم، اما جواب نداد. بعدش تو پیش خودت چی فکر کردی؟ کوهیار همکار من و دوست منه. اگر قرار بود باهاش ملاقات عاشقانه‌ای داشته باشم یا دلم براش تنگ بشه قطعا همون رابطه‌ای که تو ازش حرف می‌زنی رو شروع نمی‌کردم. حالا بهم بگو دقیقا اینا رو از کجات درآوردی؟ می‌شه بگی منم بدونم؟!
مکثی کرد و پوفی کشید

487
110,552 تعداد بازدید
346 تعداد نظر
78 تعداد پارت
نظر خود را ارسال کنید
آخرین نظرات ارسال شده
  • hana

    00

    مرسی قشنگ بود🤗

    ۲ ماه پیش
  • م

    01

    خودش وکیله میخواد وکیل بگیره ،کسیکه از حق خودش نتونه دفاع کنه تازه میخواد ازحقوق زنان دفاع کنه

    ۲ ماه پیش
  • روژان کاردان | نویسنده رمان

    ☺️عزیزم یه***خودش***نمیره؟

    ۲ ماه پیش
  • م

    00

    اتفاقاالان همه احساس***بودن میکنن برای همه هم دارو تجویز میکنن دیگه یه***اگه بیماریش جدی باشه شااااااید پیش متخصص بره

    ۲ ماه پیش
  • Aa

    00

    🙏💐

    ۲ ماه پیش
نحوه جستجو :

جهت پیدا کردن رمان مورد نظر خود کافیه که قسمتی از نام رمان ، نام نویسنده و یا کلمه ای که در خلاصه رمان به خاطر دارید را وارد کنید و روی دکمه جستجو ضربه بزنید.

شما هیچ پیامی ندارید